تعدادی از بچه ها نامه هایی را برای امام نوشته بودند که در کمال ناباوری جوابیه این نامه ها به دست بچه ها در اردوگاه رسید. تأثیر این نامه ها آنقدر زیاد بود که تا مدتی بچه ها آن نامه ها را دست به دست می کردند و برای تبرک مدتی نزد خود نگه می داشتند. شاید اگر منافقین در امر بازنگری و تغییر در نامه ها با عراقی ها همکاری نمی کرد و یا به عبارت بهتر دخالت نمی کردند، عراقی ها هرگز توان دسترسی به اسرار اسراء را نداشتند و قادر به رمز گشایی نامه های اسارت نبودند. نمونه هایی از نامه های اسراء به شرح ذیل می باشد:
فرستنده :قاسمی قباد مهدی
محل اسارت: عراق
گیرنده: سرهنگ سرداری آدرس: خوزستان ـ شوشتر ـ بخش گتوند ـ برادر عزیز سرهنگ سرداری
متن نامه: «خدمت برادر عزیزم سرهنگ سرداری، سلام علیکم. امیدوارم تحت توجهات ولی عصر امام زمان(عج) حالتان خوب باشد. برادر جان، از شما میخواهم سلام مرا خدمت همان کسی که، برایش چوب(سلاح) به دست میگیرید، برسانید. از قول من، به ایشان بگو، تقاضایی دارم و آن این است که این نامه را خدمت پدرم حاج نایب(نایب امام زمان ـ (امام خمینی«ره»))، ببری، و هر طور شده به او برسانی. پدر جان! سلام علیکم. از خداوند تبارک و تعالی طول عمر، صحت و سلامت، عافیت و تندرستی را برای شما مسئلت دارم. خداوند یک بار دیگر چشمان مرا به دیدن شما منور کند. پدر جان! هر وقت نهج البلاغه میخوانم، بلافاصله خصوصیات و صفات شما به ذهنم میآید. دیشب هم مثل گذشته، نزدیک غروب در گوشه زندان اسارت، نهج البلاغه خواندم و بیاد شما افتادم و بیاختیار اشکهایم سرازیر شد و تا میتوانستم گریه کردم؛ آن هم، تنها به خاطر دوری از شما. پدر جان! اسارت را، با تمام جوانبش میگذرانیم و به یاری خداوند تا هر وقت قضا و قدر الهی حکم کند، مقاوم و پابرجا ایستادهایم و تنها مشکل، دوری شماست. آرزو میکنیم؛ یک بار دیگر چهره نورانی [شما را] ببینم. پدر جان! اگر ممکن است چند کلمهای برایم بنویسید. امیدوارم لیاقت آن را داشته باشم تا در آن دنیا، شفاعت مرا بکنید. (فرزند شما مهدی قاسمی 30/7/65)»
این خاطرات واقعا شنیدنیه و با این خاطرات اون شرایط سخت رو میشه احساس کرد و از وطن دوستی بعضی ها خورد.دست شما درد نکنه.