خاطرات اسارت

خاطرات جنگ؛ اسارت و آزادی

خاطرات اسارت

خاطرات جنگ؛ اسارت و آزادی

اکابر بخش سوم

خیلی تعجب کردم ولی مطمئن بودم که عراقی ها از یک طریقی این موضوع را فهمیده اند. آنروز حدود 30 یا 40 دفترچه دعا و دیگر مطالب در اندازه و سایزهای مختلف جمع آوری شد. بعضی ها خاطرات خود را نوشته بودند، عده ای مطالب سیاسی و علیه حزب بعث داشتند و تعداد زیادی هم دفترچه های ادعیه و زیارت داشتند. عراقی ها کشف بسیار بزرگی کرده بودند و از چهره هایشان معلوم بود که گویی گنج پیدا کرده باشند. همة دفترچه را در یک لگن پلاستیکی که اسراء در آن لباس می شستند ریخته و به اتاق خود بردند. تعداد این وسایل ممنوعه آنقدر زیاد بود که عراقی ها نمی توانستند تک تک صاحبان آنها را پیدا کنند و تصمیم گرفتند تمام آسایشگاه را تنبیه کنند. همه را درون آسایشگاه کرده و پس از آمارگیری شروع به کتک زدن اسراء با کابل و باطوم کردند و درها را قفل کردند و اجازه ندادند کسی برای هواخوری بیرون برود. حدود یک هفته عراقی ها رفتار وحشیانه ای با ما داشتند و هر نوبت آمار به همراه کتک کاری و توهین بود. ولی این وضعیت بهتر از سلول انفرادی و دیگر روشهای عراقی ها برای تنبیه اسراء بود.

حالا باید راه جدیدی پیدا می کردیم. پس از بحث و مذاکره فراوان تصمیم گرفتیم در گوشه ای از حیاط محوطه اردوگاه زمین را کنده و یک سطل پلاستیکی را در آن قرار داده و وسائل ممنوعه را در آن گذاشته و روی آنرا با خاک شنی آنجا بپوشانیم. چند نفر هم مسئول انتقال این وسایل به درون آسایشگاه و برگرداندن آنها به داخل سطل بودند. در گوشه ای از محوطه هواخوری مکانی را انتخاب کردیم که عراقی ها بویژه نگهبانهای برجکها کمترین دید را داشته باشند و با یک تجمع ساختگی کوچک خیلی سریع مأموریت بنحو احسن انجام شد و بدین ترتیب تا حدودی از شر بازرسی های عراقی ها خلاص شدیم. از طرف دیگر ما مقدار زیادی از کاغذهایمان را از دست داده بودیم و نیاز به کاغذ جدید کاملا" محسوس بود. در این خصوص هم تعدادی از اسراء که برای بیگاری یا نظافت به محوطه های پشت اردوگاه می رفتند چند کیسه خالی سیمان را با خود آوردند و بچه ها این کیسه ها را شسته و خشک کردند و بعنوان کاغذ استفاده می کردند. بعضی از بچه ها دفترچه های خیلی قشنگی را از این کاغذها ساخته بودند و دیگر اسرائی که خوش خط بودند دعاهایی مانند کمیل، توسل، ندبه، عهد، فرج و زیارت عاشورا و وراث را در این دفترچه ها می نوشتند و در مراسم دسته جمعی از آنها استفاده می کردیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد