خاطرات اسارت

خاطرات جنگ؛ اسارت و آزادی

خاطرات اسارت

خاطرات جنگ؛ اسارت و آزادی

گروه زیر زمینی بخش ۵

عراقی ها روزنامه و تلویزیون را در اختیار اسراء قرار داده بودند که کاملا" بصورت ماهرانه ای توسط رهبران زیرزمینی سانسور میشد. اسراء صفحاتی که در آن زنان بی حجاب بودند، حتی اگر خیلی هم کوچک و سیاه و سفید بودند را به هم می دوختند و اجازه دیدن مطالب آن را به کسی نمی دادند. حتی گاهی اوقات مسئول روزنامه با این توجه که عکسهای مبتذل دارد، روزنامه ها را بطور کلی پنهان می کرد و در موعد مقرر تحویل عراقی ها می داد.

بیشتر اسراء این موضوع را پذیرفته بودند ولی تعداد کمی هم دوست داشتند از مطالب روزنامه ها و یا تلویزیون استفاده کنند ولی در خصوص عدم استفاده از مطالب غیر مذهبی و اخلاقی همه بچه ها نظر واحدی را داشتند.

تلویزیون عراق دارای 2 کانال بود که اسراء بطور معمول فقط برنامه های خبری و ورزشی آنهم اگر زنهای بی حجاب در آن حضور نداشتند تماشا میکردند، در غیر این صورت تلویزیون خاموش می شد و یا از یک حوله برای پوشش خانمهای بی حجاب آن استفاده می کردند.

اگر عراقی ها متوجه خاموش بودن بیش از حد تلویزیون می شدند، ارشد آسایشگاه را مجبور به روشن کردن آن می کردند ولی کسی تمایلی به تماشا نداشت.

نمایندگان صلیب سرخ هر 50 روز یکبار به ملاقات اسراء می آمدند. بچه ها در خصوص نحوه ارتباط و مطالب مورد مذاکره با نمایندگان صلیب سرخ نیز برنامه های خاصی وجود داشت و مترجمین از قبل آماده میشدند و مطالب و موضوعات مورد بحث از قبل انتخاب میگردید. حتی رهبران زیر زمینی درخصوص نحوه رفتار با نمایندگان صلیب سرخ و تعیین مطالب قابل عنوان و نیازهای اسراء نظرات خود را عنوان میکردند. گاهی اوقات اسرای معمولی نمی توانستند با صلیب سرخ حرف بزنند چون اکثر آنها زبان انگلیسی را بلد نبودند.

نمایندگان صلیب سرخ گاهی اوقات وسایلی از قبیل: کتاب، دفتر، خودکار، پاسور، تخته نرد، شطرنج، توپهای فوتبال، بسکتبال ، مسواک و غیره را برای اسراء می آوردند ولی اسراء از همه آنها استفاده نمیکردند. مثلا" پاسورها، مهره های تخته نرد و شطرنج را داخل توالت می ریختند و کسی از آنها استفاده نمی کرد. در کمپ 7 فقط فعالیتهائی که بار مذهبی و معنوی قابل قبولی داشت مورد توجه و احترام اسراء قرار میگرفت. حتی تفریح ها نیز از این قاعده مستثنی نبودند.

گروه زیرزمینی-بخش۳

یک روز یکی از اسرای درون سلول پس از خروج از سلول برای هواخوری پیراهن خود را عوض کرده بود و هنگام آمار عراقی ها متوجه این امر شدند و او را به محاکمه کشیدند که چطور توانسته پیراهن خود را عوض کند؟ و آن اسیر هم پیوسته اصرار می کرد که آنها اشتباه می کنند و او از ابتدای ورود به سلول انفرادی این پیراهن را به تن داشته است و در نهایت عراقی ها به او گفتند:

-         « والله انت ساحر» به خدا تو جادوگر هستی!!.

عراقی ها هرگز فکر باز شدن قفل درب سلول را به مغز خود راه نمی دادند.

در کمپ 7 اسرای ایرانی خیلی فعال بودند، البته این فعالیت ها گاهی نیز عواقب بسیار وحشتناکی را به بار می آورد، عده ای از اسراء که بیشتر در عملیات خیبر اسیر شده بودند یک گروه زیرزمینی را تشکیل داده بودند که عمده کارهای آنها مخالفت با عراقی ها و حفاظت از عقاید اسلامی و شیعی اسراء بود. در این گروه که بصورت یک هرم بود، یک یا چند نفر مهره اصلی بودند که نقش رهبری اسراء را به عهده داشتند و تصمیمات اصلی و گاهی خطرناک درخصوص مقابله با عراقی ها را می گرفتند.

از آنجائیکه عراقی ها به مسائل مذهبی بویژه مسائل گروهی و جمعی بشدت حساسیت نشان می دادند، این گروه سعی می کردند در ساعت های از شب که عراقی ها حضور چندانی نداشتند به اجرای مراسم مختلف بپردازند. این گروه زیرزمینی معمولا" دارای چند بخش در زمینه های مختلف از جمله، سیاسی، فرهنگی، ورزشی و غیره بود که من نیز بعنوان مسئول فرهنگی و تبلیغات آسایشگاه 5 مدتها فعالیت داشتم. بیشتر اسراء رهبر گروه را نمی شناختند و رهبران هم مستقیما" اظهار نظر نمی کردند و فرمان های خود را از طریق اعضاء دیگر گروه اعلام و اجراء می کردند.

یکی از فعال ترین بخشهای این گروه فرهنگی، مذهبی بود. البته در زمینه جاسوس یابی و تنبیه جاسوس ها نیز امور اطلاعاتی ویژه ای صورت می گرفت. رهبر یا رهبران این گروه مشروعیت خود را از انتصاب هم سلول بودن با حاج آقا ابوترابی می دانستند و همیشه نظرات خود را در قالب نظرات حاج آقا ابوترابی بیان می کردند که این امر خود فلسفه بسیار پیچیده ای دارد. خط و مشی کلی در این حرکت اصولا" مبارزه همه جانبه با عراقی ها بود و همیشه سعی می کردند کارهایی را که عراقی ها ممنوع کرده بودند از طریق اسراء انجام دهند. عراقی ها کلیه مراسم مذهبی از جمله نماز جماعت، دعاهای دسته جمعی، عزاداری، سرود و هرگونه تجمع بیش از سه نفر را ممنوع کرده بودند و این اسراء نیز این مراسم ممنوعه را توسط مجموعه های فعال خود در تمام آسایشگاه ها اجرا می کردند. هر شب و صبح نماز جماعت، شبهای جمعه دعای کمیل، هر روز صبح زیارت عاشورا یا وارث بهمراه دعای عهد و غیره. مداحان از محبوبیت خاصی در بین اسراء پیدا کرده بودند. آنها یکی از اصلی ترین عوامل جذب اسراء به این برنامه ها بودند. در قسمت فرهنگی نیز برنامه های متنوعی طراحی و اجرا می گردید. به عنوان مثال ایام دهه فجر را جشن می گرفتیم، تئاتر و سرود اجرا می کردیم و گاهی هم برنامه های طنز داشتیم وجود این برنامه ها نقش بسزائی در ایجاد روحیه معنویت بین اسراء داشت.

در وضعیت این اردوگاه و شرایط خاص آن، بچه ها توجه خاصی به معنویت داشتند و جوی کاملا" مذهبی به اردوگاه حاکم شده بود. جلسه های تدریس زبان عربی و قرآن در تمام اوقات روز بصورت 3 الی 10 نفر دائر بود و جلسه های تفسیر و سخنرانی گاهی اوقات به کل آسایشگاه کشیده میشد. کلاسهای صرف و نحو عربی جایگاه ویژهای بین بچه ها پیدا کرده بود و بیشتر اسراء برای فهمیدن معانی آیات قران مجید و ادعیه ائمه معصومین سعی داشتند صرف و نحو را بخوبی یاد بگیرند..

گروه زیرزمینی- بخش سوم

درخصوص سلول انفرادی باتوجه به علاقة و محبت شدید و روابط دوستانه ای که بین بچه ها وجود داشت و مشکلات عدیدة سلول انفرادی چند راه حل بسیار کارآمد طراحی شده بود که چندتایی از آنها بالاخره لو رفت ولی بقیه تا انتقال من از آن اردوگاه ادامه داشت.

همانطور که پیش از این ذکر شد، اسرای درون سلول انفرادی از غذا محروم بودند و بقیه اسراء سعی می کردند این مشکل را به طریقی حل کنند، اولین مشکل نگهبان ها و سربازان عراقی بودند که باید کنترل می شدند و این کار توسط پنج الی شش نفر از در سلول تا اتاق عراقی ها انجام می شد و تا متوجه می شدند که سرباز عراقی قصد خروج از اتاق خود را دارد بصورت آهسته و سینه به سینه به هم اطلاع می دادند و برای جلوگیری از اشتباه فقط لفظ قرمز را برای خطر و سفید را برای وضعیت عادی بکار می بردند و در عرض چند ثانیه وضعیت به حالت طبیعی برمی گشت و عراقی ها نمی دانستند چه اتفاقی افتاده است.

در سلول انفرادی همیشه قفل بود و هیچ منفذ دیگری هم وجود نداشت ولی اسراء هر روز آب، چای و غذا را به داخل سلول انتقال می دادند.

یک قسمتی از شیلنگ سرم که توسط اسرائی که به بیمارستان اعزام میشدند تهیه شده بود را از منفذ سوراخ کلید وارد سلول می کردند و اسیر داخل سلول از طریق این شیلنگ سرم مایع داخل ظرف بیرون را می مکید. این عملیات خیلی حساس بود، چون اگر عراقی ها متوجه وجود چای یا غذا روی کف سلول یا جلو درب سلول می شدند قضیه لو می رفت. مواد غذائی دیگر مانند برنج، خمیر نان و گاهی خرما را بین دولایه نایلون پلاستیکی قرار می دادند و توسط قوطی شیرخشک آنرا غلطک کرده و بشکل ورق کاغذ درمی آوردند و از زیر درب سلول داخل می کردند و اسیر داخل سلول می توانست آنها را بخورد.

بعد از مدتی اسراء به فکر نور داخل سلول افتادند و بالاخره یکی از بچه های یزد توانست با یک تکه سیم خاردار قفل سلول را باز کند و با همان سیستم نگهبانی سینه به سینه اسرای درون سلول انفرادی می توانستند دقایقی را از سلول خارج شوند و جلو درب سلول از نور استفاده کنند و جوکهای درجه اول را از دوستان خود بشنوند.