خاطرات اسارت

خاطرات جنگ؛ اسارت و آزادی

خاطرات اسارت

خاطرات جنگ؛ اسارت و آزادی

مقدمه زخم عشق

 

مقدمه

«فرهنگ اسارت» پس از پایان هشت سال دفاع مقدس و عبور از بحرانهای مختلف و زندگی سرافرازانه و مملو از درد و شکنجه در اسارت فرزندان این آب و خاک، روایت به تصویر کشیدن حماسه آفرینی های نسلی که به اراده ی الهی برای اقامه حق و عدالت در زمین قیام کردند و هر آنچه داشته اند را در طَبَق اخلاص و ارادت گذاشته تا حقیقتی را بنام ایران اسلامی احیا کنند و جاودانه بماند، در خور مطالعات و تحقیق همه جانبه و اساسی می باشد.

آنچه مسلم است بیان و شرح مقاومتها، تحمل درد و رنج جانکاه اسارت در کلمات و ذهن و زبان نمی گنجد و ناگفته هائی از اسارت در دل آزادگان صبور خلوت گزیده است که هرگز یارای بازگو کردن را نداشته و با همان جسم نحیف و زجر کشیده آزادگان به دیار باقی خواهد شتافت. با آنکه هنوز زخمهای اسارت التیام نیافته کاروان مهاجران آزاده روز به روز تکمیل تر شده و هر از چند گاهی یکی از این غیور مردان به درجه رفیع شهادت نایل می شود و خاطرات گرانبهای سالیان دراز اسارت، مقاومت، دلیری و مظلومیت یک نسل را با خود به جهان ابدی منتقل میکند. جای شک نیست که همگان در روزهای خون و خطر و حماسه در سرتاسر مرزهای گلرنگ ایران با قطرات سرخ خویش، آنچنان شرح شکوه و عظمت روح انسانی را بتصویر کشیدند که تا جهان باقی است؛ این نقش پابرجاست.

مجموعه حاضر نیز که "زخم عشق" را بر پیشانی خود دارد، گامی است در تکرار خاطره ها و روح بلند معنویت که براستی در اسارت حقیقتی دیگر بود.

"زخم عشق" تجدید میثاقی است با همه دوستان و شهیدان و ارواح طیبه آنهایی که در کنار ما و با نگاهی به وسعت آسمان و سینه ای گرم به گرمای خورشید تکیه داد و حسین زمان گشتند و لبیک به "هل من ناصر ینصرونی" گفتند و عشق را مفهومی دیگری بخشیدند و رستگار همیشگی شدند.

امید آن که جان خسته و رنجور خود را اینگونه آرام بخشیده و تا نهایت بِکر دور دست خدا ادامه یابد.

اکنون که مجالی یافته و شاهدان مظلوم آن دوران در دسترس هستند، فرصت را غنیمت دانسته و خود نیز یکی از هزاران شاهد بوده ام از لحظه به لحظه جنگ و سالها در بند اسارت خاطراتی رانقل کرده شاید التیامی باشد برای زخمهای رفته و خاطره ای کوچک در ذهن خواننده باقی بماند ، دیگر انتظاری نیست.

بر آن شدم تا گوشه ای بسیار کوچک از سیر معنوی اسرا در اردوگاه های عراق را بتصویر بکشم. ضمن اینکه بخوبی می دانم این مطالب کامل نبوده و اهتمام آن بر ارائه تصویری از معنویت در اسارت، تا حداقل بعنوان راهی جهت تحقیق و مطالعه از آن استفاده نمود. در کنار آن اشاره ای ناچیز نیز به وضعیت معنوی اسرا کرده باشم. مشهور است " از کوزه همان تراود که در اوست" لذا آن چه را در توان داشته ام از معنویت و نماز در طول دوران اسارت درک کنم به رشته تحریر درآورده و همیشه از درگاه حق تعالی خواستار توفیق در این زمینه نیز هستم.

خاطر نشان می شود که این کتاب را نباید خاطرات محض بحساب آورد، بدیهی است که اصول خاطره نگاری در آن کمرنگ و در عوض تلاش شده است تا در صورت امکان فقط به موضوع نماز و معنویت در دوران اسارت تکیه کرده و موضوع های مربوطه را به تصویر بکشد.

از همه آزادگان غیور و اندیشمندان و صاحبان اهل نظر خواهشمندم هرگونه نقطه نظر، انتقاد و یا پیشنهادهای خود را در زمینه این کتاب ارسال نمایند تا از آن بهره جسته و در نگارش دیگر موضوع های اسارت استفاده نمایم. همچنین به ذکر خاطره های قابل توجه و مهم پرداخته می شود، ولی باید اذعان داشت که خاطره های اسارت بسیار گسترده است و ذکر تمامی آنها امری بعید بنظر میرسد. از طرف دیگر بعد از سپری شدن بیش از 20 سال از آن دوران، بسیاری از مطالب به فراموشی سپرده و یادآوری دقیق آن صحنه ها بویژه اسامی و تاریخ رخدادها دشوار است.

زندگی در اسارت و بعبارت بهتر، فرهنگ اسارت دارای جنبه های ویژه می باشد که شایسته است این جنبه ها را از دیدگاه های مختلف مورد تحقیق و مطالعه قرار داده و کتابهای دیگری نشأت گرفته از فرهنگ اسارت از قبیل: آموزش و تدریس، بهداشت جسمانی و بهداشت روان، تغذیه و کمبودهای آن، معنویت و ارتباط اسرا با ائمه اطهار و موضوع های دیگر به رشته تحریر در آورد که به لحاظ اهمیت و ارزش این مطالب در زمان حال و آینده است خود نیازیست.

"اسارت"یاد تو که تکرار می شود و هوای تو در لحظه های من، نه در ایجاز می گنجد و نه در ایهام ادا می شود، تنها در هزاره های نفسگیر زندگی آرام این بت حیرانی که اگر دورری کنی صبوری خواهم کرد.

اکنون مائیم در کوچه پس کوچه های حسرت و وامانده در رگ خشکیده شهر...

آی صبوری! من به دستهای تو محتاجم مرا به حال خویش مگذار که در لحظه لحظه های این هبوط دچار مانده ام.

والسلام و من ا... التوفیق

سرفراز عبدالهی اسیر شماره 10280

E-mail:sarfaraz150@yahoo.com

نظرات 1 + ارسال نظر
پر و ین م پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:04 ب.ظ

سلام پسرم عزیزم امروز بطور تصادفی به این وبلاگ بر خوردم یادی از جنگ وجبهه جبهه نمایش تجلی عواطف و احساسات و رشادت ها و پایمردی یاد مقاومت و دلیری عزیزان این مرز وبوم یاد شهیدان که در محضر خدایند
خوشا انان به دیار معشوق شتافتد پروانه بار به معبود جان باختند
یاد دلاور مردانی که با اخلاص شجاعانه با کفر جنگیدند اما اکنون گمنام هستند دلاور مردانی چون شما با زخم جنگ وعشق خدمت به میهن .خاطراتت رابا دل وجان خواندم کیست که سینه اش از این همه بی رحمی و جنایات و صحنه های حزن انگیز به درد نیاید گذشت روز گار نمی تواند این صحنه های دردناک را محو کند خاطره های پر سوز و گداز شما فقط در قلب دردناک خودت باقی خواهد ماند من درد شما را نکشیده ام حقایق را ندیده ام اما احساس هم دردی با شما میکنم واقعا چه تاب وتحملی وچه طاقتی با این سن کم داشتید هنگامی می بینم مرفهین بی درد را در لذایذ دنیوی غرق هستند وهمه ارزوها و امال شان عشق به دنیای فا نیست از هر چه دنیا و دنیا پرستان بی زار میشوم ان وقت کسی نباشد حرمت شما عزیزان را پاس نگاه دارد با کدام جمله وبیان میشود از زحمات ورنج های بی دریغ شما تشکر کرد منکه عاجزم فقط میگویم افرین بر مادرت که چنین فرزندی را در بطن خود پرورش داد من غبطه خوردم و ارزو کردم کاش جای مادر عزیزت بودم وافرین بر پدر گرامت که با لقمه حلال پرورشتان داد و افرین بر خودت که بجای رخوت و سستی با تلاش وجدیت وپشتکار به درجات بالای علم رسیدی شما عزیزان غرور این مملکت هستید فقط مراقب احوال درون و بیرون خود باشید که ابلیس همواره در کمین است حیف است ازاین همه رنج معنوی شما که هدر رود نامت سر فراز و همیشه سر فراز باشی در خاتمه شعری که از یادگار جبهه و جنگ است می نویسم باشد که خاطره ان همواره در دلمان زنده باشد
می گذرد کاروان قافله سالار عاشقان چه دلها خون است از این کاروان
دامن دشت وصحرا پر خون شد ز رز مندگان در غم این عاشقان چشمها است خون فشان
میگذرد زمان بر نگاه عاشقان میگرید لاله بر چشمهای گریان
یاد اور نگاه تو خاک پاک توست از حرمت خونت لاله پاسدار توست
خدا نگهدارت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد