اسراء هم سعی می کردند حداکثر استفاده را از این دفاتر ببرند و برگه های سفید آنرا طوری که عراقی ها متوجه نشوند می کندند و ذخیره می کردند و یا برای نوشتن مقالات سیاسی، اخبار و حتی ادعیه استفاده می کردند. داشتن این دفترچه ها و کاغذها از دید عراقی ها خلافی بزرگ محسوب میشد و ما مجبور بودیم به شیوه های گوناگون این مطالب را از دید آنها پنهان کنیم. گاهی اوقات بعضی از این وسایل ممنوع بطور اتفاقی و یا در تفتیش های آسایشگاه لو می رفت و بدست عراقی ها می افتاد. آنها هم پس از شناسائی صاحب آن او را بشدت تنبیه می کردند. در آسایشگاه جایی برای پنهان کردن اینگونه وسایل وجود نداشت. فقط پشت پنجره هایی که با بلوک سیمانی آنها را مسدود کرده بودند و تنها 20 سانتیمتر آن باز بود. بعضی از وسایل را با نخ پنهان می کردیم و پس از سفید شدن وضعیت نخ را می کشیدیم و وسایل را بیرون می آوردیم. یک روز در آسایشگاه 2 کمپ 7 من چند دفترچه ادعیه و چند مطلب سیاسی را به همین شیوه در پشت بلوکهای سیمان پنهان کرده بودم که عراقی ها آمدند برای بازرسی آسایشگاه. همه اسراء را از آسایشگاه بیرون کردند و به تفتیش کوله های انفرادی، پتوها و متکاها پرداختند ولی چیزی نیافتند. اسراء هم از محوطه مشغول تماشای این صحنه بودند. فقط ارشد آسایشگاه به همراه سربازان عراقی در آسایشگاه حضور داشت. ناگهان یکی از بچه های اسیر با صدای نسبتا" بلندی گفت:
- «ای وای خدا رحم کند بدبخت شدیم.»
از او پرسیدم:
- چرا؟ مگه چیزی در وسایلت داری؟
- نه، ولی ببین ستار دارد با آینه پشت بلوکها را نگاه می کند.
وقتی دقت کردم، دیدم درست می گوید سرباز عراقی که ستار و یا همان روباه نام داشت مشغول نگاه گردن پشت بلوکها با استفاده از آینه بود.
اکابر
با ورود اولین گروه از نمایندگان صلیب سرخ جهانی و ثبت نام اسراء در کمپ 9 کمی از سختگیری و شکنجه کاهش یافت و این امر فرصتی را برای برنامه ریزی فعالیتهای اسراء بوجود آورد. عراقی ها با مسائل معنوی و مذهبی و سیاسی بشدت مخالف بودند و بر عکس به مسائل اضافی و لهو و لعب خیلی علاقه داشته و سعی می کردند اسراء به را این وادی هدایت کنند. این تضاد افکار همیشه بین اسرای ایرانی و نظامیان عراقی وجود داشت و هر دو طرف همیشه در صدد غلبه بر حریف بودند. البته عراقی ها توان نظامی و ابزارهای مختلفی داشتند که ما از آن بی بهره بودیم ولی ما هم ابزارهای معنوی بسیار کارآئی داشتیم که در بیشتر اوقات کار سازتر از حربه های دشمن بود. همواره از وجود صلیب سرخ حداکثر استفاده تبلیغاتی و غیره را می بردند و به آنها توصیه می کردند لوازمی مانند ابزارآلات قمار را در بین اسراء توزیع نمایند. ولی ما همیشه از آنها می خواستیم کتاب، مجله، مسواک، توپ، خمیردندان و از این قبیل وسایل برایمان بیاورد. از طرف دیگر ارتباط با صلیب سرخ مستلزم دانستن یک زبان خارجی مثل انگلیسی، فرانسه یا آلمانی بود که انگیزه ای بسیار قوی برای اسراء در جهت فراگیری زبانهای مختلف بشمار می رفت.
امکانات فراگیری علم و دانش در ابتدای اسارت صفر بود و هیچ نوع امکاناتی در این زمینه وجود نداشت. از نظر عراقی ها قلم و کاغذ ممنوع بود و با شدت با آن برخورد می کردند ولی با آمدن صلیب سرخ به هر اسیر یک دفتر 40 برگی و یک خودکار بیک تعلق گرفت. عراقی ها توصیه کردند که مطالب سیاسی و یا نظامی در دفاتر نوشته نشود و در مراجعه بعدی صلیب سرخ که دفتر و خودکار جدید می آورند دفاتر و خودکارهای قبلی را جمع آوری می کردند و گاهی هم آنها را بررسی و مطالعه می کردند و اگر مطلبی که توجه شان را جلب می کرد پیدا می کردند با صاحب آن دفتر به شدت برخورد می کردند.