-
ورزش در اسارت
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 09:44
ورزش در اسارت - زخم عشق ورزش یکی از مسائلی بود که از بدو اسارت تا زمان آزادی فکر اسرا را بخود مشغول می کرد. ورزش برای حفظ سلامتی جسم و حتی برای تقویت روحیه جهت فراموشی درد و رنج راهکار مناسبی بود. در اوایل اسارت عراقی ها ستخگیری های زیادی داشتند و اجازه ورزش کردن را نمی دادند. دویدن و نرمش کردن در اردوگاه ممنوع بود....
-
اکابر
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1387 10:04
ا کابر- زخم عشق با ورود اولین گروه از نمایندگان صلیب سرخ جهانی و ثبت نام اسرا در کمپ 9 کمی از سختگیری و شکنجه کاهش یافت و این امر فرصتی را برای برنامه ریزی فعالیتهای اسرا بوجود آورد. عراقی ها با مسائل معنوی و مذهبی و سیاسی بشدت مخالف بودند و بر عکس به مسائل اضافی و لهو و لعب خیلی علاقه داشته و سعی می کردند اسرا به را...
-
نامه های اسارت
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 11:17
نامه های اسارت- زخم عشق زمانی که اسیر شدم هرگز در باورم نمی گنجید که روزی بتوانم برای خانوداه ام نامه بنوسیم. ولی وقتی صلیب سرخ برای اولین بار حدود 40 روز بعد از اسارت به اردوگاه کمپ 9 آمدند و برگه های زرد رنگی را به ما داده و گفتند: - شما می توانید برای خانواده خود نامه بنویسید. خیلی خوشحال و در عین حال متعجب شدیم....
-
شهید باکری (برگرفته از سایت: http://www.aviny.com/
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 08:10
تولد و کودکی به سال 1333 ه.ش در شهرستان میاندوآب در یک خانواده مذهبی و باایمان متولد شد. در دوران کودکی، مادرش را – که بانویی باایمان بود – از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باکری به دست دژخیمان ساواک) وارد جریانات سیاسی شد. فعالیتهای سیاسی...
-
آسایشگاه اطفال
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1387 10:47
آسایشگاه اطفال - زخم عشق در زمان جنگ، عراقی ها به تبلیغات اهمیت زیادی می دادند و سعی داشتند از وجود اسرا در این زمینه بیشترین بهره را ببرند. وقتی عراقی ها عده ای از رزمندگان را به اسارت می گرفتند با گرفتن عکسها و فیلم های فراوان در رسانه های خود به تبلیغ می پرداختند. بعد از انتقال ما به خط سوم عراقی ها این برنامه ها...
-
گروه زیرزمینی
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1387 09:06
گروه زیرزمینی - زخم عشق عراقی ها معتقد بودند که خشن ترین و در عین حال باهوش ترین سربازان خود را در اردو گاه اسرا قرار داده اند، آنها حتی کلاسهای آموزش فارسی را برای سربازان و درجه داران اردوگاه اسرا تشکیل می دادند که معمولاً نتیجه ای هم در بر نداشت و عراقی ها کودن تر از آن بودند که زبان فارسی را یاد بگیرند و وقتی می...
-
زندان
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1387 16:10
زندان گاهی راه رهایی از ترسناک ترین مخلوق خدا یعنی آدم است ! و گاهی محرومیت از شیرین ترین لحظه هاست و گونه های مختلفی دارد زندان تن و زندان جان باید گریخت از زندانها و اسارتها و به پرواز فکر کرد باید در پی زندانبانی بود که به تو بال پرواز دهد نه زنجیر دست و پا... منبع:www.romana.blogsky.com
-
کمپ 7 تکریت
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1387 12:38
کمپ 7 تکریت- والفجر 8 آنسوی سکه بعد از سپری شدن روزهای اول اسارت که بطور عمده در سلولهای ساواک بغداد و یا اتاقهای بازجوئی بعثی های عراق می گذشت، اسرای عملیات قدس 3 را بهمراه تعدادی از اسرای ارتش که در منطقه سومار اسیر شده بودند و یک گروه 46 نفره را تشکیل میدادیم به اردوگاهی در رمادیه غرب عراق که کمپ 9 نام داشت انتقال...
-
سالهای دور از عشق
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1387 11:26
ای کاش رفته بودم با راهیان آن راه ای کاش کنده بودم این خرقه ستم را
-
سالهای دور از عشق
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1387 11:25
یکی از روزهای بهار سال 1369 یکی از بچه ها خواب دبده بود که ده روز دیگر آزاد می شویم. این خبر خیلی سریع دهان به دهان بین بچه ها در اردوگاه تکریت پیچید. البته چون جنگ تمام شده بود و بیش از یک و نیم سال از آتش بس می گذشت دیگر بچه ها آن برنامه اسارت 20 ساله را خیلی جدی دنبال نمی کردند و نیم نگاهی هم به آزادی و زندگی در...
-
روز آزادی
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1387 08:25
از نگاه یاران به یاران ندا می رسد دوره رهایی٬ رهایی فرا می رسد این شب پریشان سحر می شود روز نو گل افشان به ما می رسد.. امروز سالروز آزادی من و جمعی دیگر از آزاده هاست . درست مورخ ۰۴/۰۶/۶۹ صبح زیبای آزادی بود. همسفر رهائیت مبارک... رهائیت مبارک...
-
بیمارستان تموز
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1387 10:41
بیمارستان تموز- زخم عشق یکی از مشکلات عمده اسرا از اوایل اسارت بیماری بود. عراقی ها کمترین توجهی به این موضوع نمی داده و فقط زمانی که احساس می کردند ممکن است بیماری منجر به مرگ شود به خودشان زحمت می دادند و اسیر بیمار یا مجروح را به بیمارستان منتقل می کردند. بیشتر اسرا هنگام اسیر شدن زخمی بودند و باید مراحل سخت...
-
شهید جعفر عباسی
شنبه 2 شهریورماه سال 1387 09:36
شهید جعفر عباسی - زخم عشق زمانی که ما را در آسایشگاه یک کمپ 9 در رمادیه جای دادند و ارشد آسایشگاه را تعیین کردند. منتظر ماندیم تا جاهایمان را مشخص کنند. بالاخره ارشد آسایشگاه جاها را تقسیم کرد. یکی از بچه های ارتش که تقریباً همزمان با ما اسیر شده بود، با من همسایه شد. هنوز بخوبی یاد دارم که چگونه مردی بود. آرام و ناله...
-
سیف ا...
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1387 09:33
سیف ا... سیف ا... بچه یکی از روستاهای خورموج در استان بوشهر بود. هیکلی کوچک و نحیفی داشت. خودش می گفت 43 سال دارد. قدش به زحمت به 155 سانتی متر میرسید. صورتش سبزه و در نور آفتاب سوخته بود، ریش و سبیل سیاه و کم پشتی داشت و موهای سیاهش خیلی زبر و خشن بنظر میرسید و بدون هیچگونه نظمی در هم فرورفته بود و مانند بو ته ای...
-
اردوگاه رمادیه کمپ 9
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1387 08:21
اردوگاه رمادیه کمپ 9 نه روز تمام را در سلولهای بغداد سپری نمودیم. حوالی ساعت 10 صبح عراقی ها همه ما را از سلول بیرون کردند و در محوطه ای باز آورده و پس از کتک کاری نهایی همه را به ستون پنج قرار داده و دستها و چشمهایمان را بستند. بسته بودن چشم و دست است که انسان با تمام وجود اسارت را درک می کند. در آن حالت هیچ اختیاری...
-
ساواک بغداد
دوشنبه 28 مردادماه سال 1387 10:46
ساواک بغداد - زخم عشق فقط دو نفر از بچه هائی که با ما اسیر شده بودند پاسدار بوده که آنها هم خودشان را بسیجی معرفی کرده بودند، کم کم داشتیم یکدیگر را بیشتر می شناختیم و از احوال همدیگر بیشتر آشنا می شدیم، مراد نیکنام معاون گروهان ما بود که تیر به ساعد دستش خورده و روی آنرا با باندی پوشانیده بود. آقای احمد دیلی بچّه...
-
یک روز یک عمر
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 09:50
سرانجام عمرکوتاه شب به پایان رسید و خورشید آرام آرام پرتوی نورش را آشکار نمود. به گمانم حوالی ساعت 5/7 صبح بود در چاله ای که بسختی جای دو نفر می شد پناه گرفته بودیم، چنان نزدیک هم بودیم که به وضوح صدای ضربان قلب سید را حس می کردم . یک...دو ... سه و... گمان می کنم دو یا سه ترکش خورده بود و چند ساعتی از بدن هردویمان خون...
-
عملیات قدس 3
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 17:06
عملیات قدس 3 بهار سال 1364 بود . بعد از عملیات بَدر در تمامی مناطق عملیاتی هر شب تعدادی عملیات ایذایی انجام می شد تا مقدمات یک عملیات بزرگ و سرنوشت ساز فراهم گردد. من نیز درس و مدرسه را رها نموده و بسوی میدان های جنگ رهسپار شدم. خرداد ماه 64 از شهرستان مرودشت به پادگان معاد اهواز اعزام شده و پس از اقامتی یک ماهه به...
-
مولف در یک نگاه
دوشنبه 21 مردادماه سال 1387 16:29
سرفراز عبدالهی در سال 1347 در روستای کوه سبز رامجرد شهرستان مرودشت فارس در خانواده ای مذهبی و مستضعف دیده به جهان گشود. والدین وی که از عشایر باصری استان فارس بودند پس از مواجهه با مشکلات عدیده به روستاهای منطقه رامجرد مرودشت مهاجرت نموده و در کسوت کارگری ساده به زندگی ادامه دادند. دوران کودکی، تحصیلات ابتدائی و...
-
مقدمه
یکشنبه 20 مردادماه سال 1387 08:38
مقدمه - زخم عشق «فرهنگ اسارت» پس از پایان هشت سال دفاع مقدس و عبور از بحرانهای مختلف و زندگی سرافرازانه و مملو از درد و شکنجه در اسارت فرزندان این آب و خاک، روایت به تصویر کشیدن حماسه آفرینی های نسلی که به اراده ی الهی برای اقامه حق و عدالت در زمین قیام کردند و هر آنچه داشته اند را در طَبَق اخلاص و ارادت گذاشته تا...
-
زخم عشق
یکشنبه 20 مردادماه سال 1387 08:27
تقدیم به: شهدای اسارت، بویژه شهید مظلوم اسارت؛ شهید حسین معصومی
-
پرواز
شنبه 19 مردادماه سال 1387 15:37
-
آغاز سخن ...
شنبه 19 مردادماه سال 1387 11:28
آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت عمر بی حاصل ما این همه افسانه نداشت.